درهم نوشت


1- برادرم برداشته توی اینستاگرامش عکس معصومانه ای از خواهر زاده و برادر زاده ی کوچکم گذاشته و پایینش نوشته :

"این ها بچه های کار هستند ، خودم ازشان عکس گرفتم"

[ آیکن یعنی آدم می مونه چی بگه ، آیکن دهن باز و چشم های گرده شده ، آیکن خنده ، آیکن زدن روی پیشانی ، آیکن فک و فامیله ما داریم ؟]


2- بعد مثلا آدم یک بچه داشته باشد این شکلی

ای جانم شصت پایش را نگاه کنید :)



3- توجه .. توجه .. به یک عدد آدم کار بلد در امر تنظیمات فیس بوکی نیازمندیم .. افراد دارای مهارت برای کمک به بنده اعلام آمادگی بفرمایند :)


  • تاتیا

روزهای خوب



یعقوب گشته ام

بس که چشم انتظار " اتفاقات خوب " مانده ام ..


+ راستی اتفاقات خوب پیراهنی هم دارد ؟



  • تاتیا

یک پاسخ جالب و زیرکانه !



- یک خصلت خوبت را نام ببر .. خصلتی آن قدر خوب که به خاطرش همسرت شوم !

فکر میکند ..

- اوممم خب با افتخار اعلام میکنم که من برخلاف مردهای دیگر با کنترل تلویزیون هیچ نوع رابطه ی احساسی ، عاطفی و عاشقانه ای ندارم  :)



+ کسی حرفی برای گفتن دارد ؟ اصلا خداییش شما باشید با شنیدن چنین پاسخ جالبی ، جواب رد می دادید ؟ :دی



  • تاتیا

من نگرانِ روزهای نیامده ام !

قدم زدن شبانه ِ زیر نور ماه ، دوشادوش ِ مادر .. و نگاه کردن به خانه ها ، آدم ها ، ماشین ها .. نشستن روی نیمکت های سرد .. خوردن لواشک و خندیدن .. و تصمیم گرفتن راجع به مسیر ِ پیاده روی شب بعد ..

بعد هی کیف کنی ،

هی لذت ببری ،

هی دلت بخواهد بیشتر راه بروی ،

بیشتر بخندی ،

بیشتر حرف بزنی

اما همان موقع به طرز ناجوری دلت بگیرد .. دلت بگیرد برای آن روزهایی که می دانی دلت تنگ خواهد شد ..

تنگ ِاین شب ها ..

این پیاده روی ها ..

این حرف زدن ها ..

تنگِ این کنار مادر بودن ها.. 

  • تاتیا

ترس و لرز کودکانه !



قبلا هم گفته بودم برای من یکی از جذابیت های تابستان،خوابیدن توی بالکن و تماشای ستاره و ماه و کلا آسمان و این هاست .

حالا طبق روال هر سال از وقتی هوا گرم شده من کوله بارم را جمع کرده ، آمده ام توی حیاط بساط عیش و نوش خود را برقرار ساخته ام .. وقتی همه توی خانه زیر کولر می خوابند من تنهایی توی بالکن کیفم را می کنم .. با خیال راحت !

اما امشب که کسی جز پدرم خانه نیست آن قدر توی این چند دقیقه صداهای عجیب و غریب از توی باغچه مان شنیده ام که حس میکنم درست وسط جنگل آمازون چادر زده ام .. ماه امشب درست در تیر رس نگاهم است ، من اما بلانسبت عین جغد زوم کرده ام لای درخت ها شاید چیزی ببینم .. تمام کفش ها و دمپایی هایم را حواله ی باغچه کرده ام تا اگر شیری ، ببری ، پلنگی آن پشت مشت هاست بیاید بیرون تا این صدای خوف انگیز خش خش قطع شود ..



توجه : تا بحال چند تا سیاهی رویت شده ..

اعلامیه ی پیش از مرگ : فعلا صدا قطع شده اما اگر از من خبری نشد ، بدانید و آگاه باشید که توسط همان موجود خبیث بلعیده شده ام .. خدایم بیامرزد !

ضمیمه : مشغول ذمه اید اگر آن موجود را پیدا نکرده و به سزای اعمال ِ ننگینش نرسانید !

+ ضمنا مجلس زنانه نیز در همان مکان منعقد می باشد !




  • تاتیا

دم به دم میشکنیم ..



وقتی دمای کوره را بیش از اندازه بالا ببری...سفال ها می شکنند !

+ جریان این روزهای ما آدم های سفالی..و دمای بیش از حد کوره ی زندگی ست !


  • تاتیا

میرسی به حرف من ...


کابوس های شبانه برای ترساندن نیستند

فقط میخواهند تنهایی را به رخ آدم بکشند !


  • تاتیا

سنت ِ من


مرا به لامپ صد ولتی دستفروش های گوشه ی خیابان چه کار

وقتی که خواهان خورشیدم !



  • تاتیا

hey stop girl

دلم یک سیگار میخواهد
کنت باشد یا مالبرو
دانهیل باشد یا تیر خودمان...فرقی نمیکند !
میخواهم بگذارمش کنار زیر سیگاری و دود شدنش را تماشا کنم
.



+ من دچار یک جور خود درگیری مزمن شده ام...به گمانم همین روزهاست که طی یکی از همین درگیری ها ، خودم را به قتل برسانم!

  • تاتیا

عهد

عهد کردن که کارِ سختی نیست !

روز آخر

من عهد کردم " فراموش کنم "

تو عهد کردی " به خاطر بسپاری"

من ، تو را

تو ، من را...

منهمین یک بار به عهد خود وفا نکردم

تو چطور ؟ وفادار مانده ای ؟



پ ن : من همیشه تدریس را دوست داشتم -  و هنوز هم دارم - اما پس از دو روز درس دادن به خواهر زاده ام تازه فهمیدم برادرانم چه سختی و مشقتی را متحمل میشوند...یک خسته نباشید ِ تپل تقدیمشان میکنم !

پ ن تر : اگر دبیر میشدم هیچوقت کلاس خصوصی برنمیداشتم !

 پ ن تر تر : کم کم دارد این فکر اذیتم میکند که چرا خیلی کم پیش می آید پ ن های من ربطی به مطلب اصلی ام داشته باشند ؟

  • تاتیا

آخ!

گاهی بدی ِ بعضی آدم ها ، باعث می شود یاد خوبی ِ آدم های دیگر بیفتی ؛ و بالعکس!



پ ن : این روزها خدا خیلی خوب به حرف های من گوش می دهد...یک خدای حرف گوش کن ِ تمام عیار!...باید مواظب درخواست هایم باشم!

  • تاتیا

سواری ِ مجانی

خدابیامرز مادربزرگم همیشه میگفت

"مواظب باشید کسی را بر گُرده تان سوار نکنید

چون پیاده کردنش میشودکار حضرت فیل!"

گوش نکردم پندش را!

تنهایی را سوار کردم

حالا سالهاست کولی اش میدهم

سیر نمیشود لامصب!

یک نفر هم پیدا نشد، برَش دارد از روی شانه هایم...


پ ن : جی پی آر اس همراه اول خریدم ؛ یک شاهی نمی ارزد.و باین ترتیب مشکل نت همچنان باقیست

 پ ن دوستی :خانم گل خوشحالم که به او فرصت دوباره دادی.در عین حال آرزو میکنم هیچوقت از این کار پشیمان نشوی

  • تاتیا

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan