بازگشت ما به هم به بستن نارنجکُ
زیر تانک رفتن می ماند
یکی "فهمیده" می شود
بی آن که مرزهای دیگری در امان بماند
_ به نظرم زندگی دو نفره به این سادگیا هم نیست ، کلی سختی داره .
+ کی می گه ؟ اتفاقا بنظرم اصلنم اینطور نیست ، آدم زودی یاد میگیره .. الان خود ِ منو ببین ! چند ساله با "تنهایی" دو نفره زندگی می کنیم ، خیلی ام بهش عادت کردم ! به جز اون وقتایی که کفرمو در میاره مشکل خاص دیگه ای باهاش ندارم !!! اونم خیلی باهام اخت شده . یه بارم یکی خواست ما رو از هم جدا کنه ، اصلا نتونست .
اصلا و ابدا آدم حسودی نیستم ولی هر روز بیشتر از قبل به پوست فوق العاده * شفاف و صاف آقای خ لام ِ بیست و پنج ساله حسودی ام می شود !
* فوق العاده به توان خیلی !
بعد اینکه من عضو گروهی در تلگرام شده ام که در آن همه از صبح تا شب بیش از ده بار فقط به هم سلام می دهند و شب بخیر می گویند .. نهایتا آن وسط ها یکی شعری می فرستد و بقیه با قلب و گل و انگشت شست تاییدش می کنند !!
ستاره درخشانی بودم
میان مشت های اهریمنی ات
کاش پیش از خاموشی رهایم کرده بودی !