پاییز و پاییز و پاییز


چشم هایم بسته بود , در خلسه ای آرام فرو رفته بودم .. بوی خیابان نم زده از لای شیشه ی نیمه بازِ ماشین راهش را باز کرد و رسید به مشامم .. چشم هایم را که باز کردم قطره های ریز باران را دیدم که روی شیشه جا خوش کرده بودند .. خواب از سرم پرید .

دقایقی بعد , وقتی بیصدا ایستاده بودم پشت پنجره , همکارم سرش را کج کرد توی اتاق و گفت :موافقی این هوا را با قدم زدن  ِدو نفره مان زندگی کنیم ؟ خندیدم .. قدم زدیم ..

گفتم :من , تو , این هوای خوب , این زمین نمور , این آسمان مهربان فقط شعری کم دارد . شعری که با صدای تو جاری شود ...چشم هایش درخشید و خواند .. خواند و من ابر شدم و خوشی را باریدم .. همان لحظه .. همان هفت و نیم صبح توی حیاط اداره مان ، خوشبختی آرام و بی هوا توی قلبم رقصید و رقصید و رقصید..



  • تاتیا

تاتیایی که خواستنش نمی آید



دلم نمی خواهد بنویسم .. نه که نوشتنم نیاید ، نه ! بلکه نمی خواهم . نوشتنم می آید اما خواستنم نه .. حقیقتی ست تلخ و دوست ناداشتنی !

+ روش های تولید و ترغیب خواستن را کسی بلد است آیا ؟

  • تاتیا

خروس بی محل



یک مرضی هست که جز من شاید گاهی سراغ بعضی های دیگر هم بیاید . من نامش را گذاشته ام مرض خود در آینه بینی .. این مرض این شکلی ست که هی دلت می خواهد چپ و راست توی آینه زل بزنی به خودت (ترجیحا یک آینه ی خاص ، مثلا آینه ی اتاق خواب یا آینه ی دم در یا جاهای دیگر . انگار این آینه ها تمام زیبایی تو را در خود منعکس می کنند ) آن هم نه در حد یک نگاه ، بلکه برای ثانیه های متمادی . مثل آهن ربایی که آهنی را درگیر خودش می کند .
حالا میتوانید فکر کنید جدیدا این مرض درکجا و کدام آینه به سراغ من می آید ؟ آینه ی ماشین اداره .. جلوی چشم هیجده تا مونث و مذکر دیگر ! خب دیگر زیاد توضیح نمی دهم خودتان عمق فاجعه را دریابید :)

تشکر نوشت : سپاس بی پایان بخاطر شب زنده داری حباب عزیز که وسط تمام دغدغه هایش زحمت ویرایش و تغییر قالب اینجا را کشید .. حباب جان متشکرم .


  • تاتیا

یک شروع جدید

نه خورشید روزهایم شدی

نه ماهتاب شب هایم


بی تو من سردترین و تاریک ترین سیاره ی این حوالی ام ..

  • تاتیا

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan