هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه؟



نمیدانم او را یادتان هست یا نه.یک بار درباره اش خیلی کوتاه اینجا نوشته بودم. حالا بعد از این همه سال دوباره بازگشته است.. دوباره به سراغم آمده! هنوز فراموشم نکرده..هنوز دوستم دارد.. و هنوز برای شنیدن دوستت دارم آماده ی جنگیدن است!


  • تاتیا

قلب زخمی



برخی دردها گویی تمامی ندارند‌ و برخی زخم ها گویی قرار است تا ابد تازه بماند.



  • تاتیا

افسردگی یعنی همین حالای من


روزهایم به طرز ملال آوری سوت و کور است، در حال حرکت با ریتمی کند و آهسته

عملا هیچ کار مفیدی انجام نمی دهم. فعالیت هایم خلاصه شده در اداره، خواب، اینستاگردی و تماشای سریال. سازم را جمع کرده ام، رمان هایم زیر تخت دارند خاک می خورند، چند وقت است خودآموز طراحی روی میز کتار تختم جاخوش کرده، دریغ از کشیدن یک خط حتی! پیاده روی و کوه و دوچرخه سواری را مدت هاست تعطیل کرده ام. از تلگرام و گروه و چت و همه ی این ها فراری شده ام. خیلی وقت است می خواهم با دوست مجازی ام توی اسکایپ حرف بزنم اما هیچ حسی برای ارتباط با آدم ها در من نمانده است. زندگی ام تاریک شده است و هیچ نوری توان روشنایی بخشیدن به آن را ندارد.



  • تاتیا

دنیا اینجوری نمی مونه



چند وقت است هی دارم با خودم این ترانه را زمزمه می کنم و هی از خودم می پرسم یعنی همینطور است؟

غصه نخور دل دیوونه، آسمون ابری نمی مونه
آخر این شبا سپیده، پر از عشق و نور و امیده


  • تاتیا

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan