از این آدم زرنگ ها


چندین بار تکرار کرد : به اولین ایده ای که به ذهنتان می رسد چنگ بزنید .. همین الان که از این سالن خارج شدید به اولین ایده ای که به ذهنتان می رسد بچسبید و رهایش نکنید .
خارج از سالن همه درگیر خرید کتاب های دکتر ، سی دی هاش ، رد و بدل کردن فایل های صوتی اش بودند که جلو آمد و گفت : می شود دوست شویم ؟
آن قدر بی ارتباط به فضا و جو حاکم بود که خنده ام گرفت .. اجازه نداد حرفی بزنم ادامه داد : استاد گفت به اولین ایده ای که به ذهنمان می رسد بچسبیم و رهایش نکنیم و من از سه ساعت پیش که شما را دیده ام این ایده توی ذهنم نقش بسته .. ایده ی دوست شدن با شما !


  • تاتیا
خوشم اومد از زرنگیش :)
آفرین
اگه میخواستی دکش کنی باید میگفتی استاد گفته به اولین ایده ای که بعد از خروج از سالن به ذهنتون رسید بچسبید. ایم ایده قبل از خروج از سالن به ذهنت رسیده، پس نچسب برادر، نچسب!
اندر مزایای آنی این همایش همین بود که تا پایان جلساتش چند تایی از این آدم زرنگ ها سر راهم قرار گرفتند و من توانستم از نزدیک زیارتشان کنم :))
خوشبحال اوشون.
:-)
همچین هم خوش بحالشان نشد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan