عهد

عهد کردن که کارِ سختی نیست !

روز آخر

من عهد کردم " فراموش کنم "

تو عهد کردی " به خاطر بسپاری"

من ، تو را

تو ، من را...

منهمین یک بار به عهد خود وفا نکردم

تو چطور ؟ وفادار مانده ای ؟



پ ن : من همیشه تدریس را دوست داشتم -  و هنوز هم دارم - اما پس از دو روز درس دادن به خواهر زاده ام تازه فهمیدم برادرانم چه سختی و مشقتی را متحمل میشوند...یک خسته نباشید ِ تپل تقدیمشان میکنم !

پ ن تر : اگر دبیر میشدم هیچوقت کلاس خصوصی برنمیداشتم !

 پ ن تر تر : کم کم دارد این فکر اذیتم میکند که چرا خیلی کم پیش می آید پ ن های من ربطی به مطلب اصلی ام داشته باشند ؟

  • تاتیا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan