تاتیایی که خواستنش نمی آید



دلم نمی خواهد بنویسم .. نه که نوشتنم نیاید ، نه ! بلکه نمی خواهم . نوشتنم می آید اما خواستنم نه .. حقیقتی ست تلخ و دوست ناداشتنی !

+ روش های تولید و ترغیب خواستن را کسی بلد است آیا ؟

  • تاتیا

سلام

بله... وافتخاریست برای من.

گو اینکه همیشه گرمای دستان مهربان شما را در نوشته هایتان احساس میکنم.

سلام
:)
پنجشنبه ۳۰ مهر ۹۴ , ۱۵:۴۹ جلبک تنوری با پنیر اضافه :)

فمیدی ب مام بوگو تاتی جان منم دوشی :)

به به ببین کی اینجاست .. یاران وفادار من یکی یکی رخ می نمایند :)
عزیز من خوش آمدی
تاتیا جان ما ؛اما خواندنمان میاید زیبا نوشته هایت را
می دانم خود خواهی نمی دانی
بخواه وبنویس
یک چشم گفتن عمیق بخاطر تو .. بخاطر نگاهت ، قلبت و دل مهربانت ..

سلام

سالروز تولد زیباترین سیاره این حوالی مبارک باشد.

سلام
گریه را که قدغن کردی .. دست ها را چه ؟ دست هایت را که می شود به مهربانی فشرد , نمی شود؟

+زیباترین را نمیدانم اما صد البته تنهاترین سیاره ی این حوالی ام...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan