همین یک جمله ی کوتاه :خواهر ِ خوش تیپ ِ من




لحظه ی نابی بود .. از آن ها که هر چه میگذرد بیشتر به ناب بودنش پی میبری .. خالق آن لحظه برادرم بود با آن چشم های آبی ِتا بی نهایت مهربانش .. سرم را بالا گرفته بودم و به روبرو نگاه می کردم که خودش را به من رساند .. خودش را به من رساند و با نگاهش تا انتهایی ترین گوشه ی قلبم را برای پیدا کردن ِ ردپایی از غم ِ احتمالی کاوید .. غمی که نبود ، که من خدای ِ بوسیدن و کنار گذاشتنم .. ولی خب برادر برزگ ها همیشه نگران ِ خواهر کوچولوها هستند .. خودش را به من رساند و با نگاهش سراپایم را برانداز کرد و با لبخندی گفت :" خواهر ِ من .. خواهر ِخوش تیپ ِ من ".. با هم راه افتادیم ولی گویی دلش هنوز قرار نگرفته بود که دستش را گذاشت روی شانه هایم و به عمقِ تمام محبت های برادرانه ی دنیا دوباره گفت :  خواهر ِ خوش تیپ من .. بگذار دل شان بسوزد ..

همین قدر ناب !



  • تاتیا
خداحفظ کنه این همه عشق واین همه خوش تیپی رو
:) خوش تیپ که فکر کنم فقط به دید ِ داداش این طور به نظر برسم :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan