دلت شاد و دلت شاد و دلت شاد

 

 

چهارشنبه سوری امسال برایم خاطره انگیز شد.شانس این را پیدا کردم همراه با یک گروه خیریه، از خانه سالمندان و معلولین ذهنی بازدید کنم.

قبل از بازدید از کم توانان ذهنی و جسمی به ما گفتند که حق عکس گرفتن نداریم و مهم تر از آن حق اشک ریختن..من اشک ریختم؟هرگز..حتی قطره ای..حقیقت این بود که اتفاقا میان آن دخترها با آن زیبایی های مسحور کننده ای که برخی هایشان داشتند به من خوش گذشت .. میان پسرهای باحال آن جا من کلی آواز خواندم و خندیدم .

آنجا زندگی جریان داشت .. شور و شوق جریان داشت .. آن جا همین که صدای دف و تنبک بلند شد همه شان پریدند وسط و رقصیدند و رقصیدند و رقصیدند.. آن جا در آن لحظات تنها چیزی که جایی نداشت، غم بود و اشک ..

 

+ امیدوارم در سال جدید در کنار تمام کمبودات و مشکلاتی که بی شک وجود خواهند داشت تنها چیزی که در زندگی تان جایی نداشته باشد غم باشد و اشک .. امیدوارم در سال جدید برای همه تان زندگی به زیباترین شکل ممکن جریان داشته باشد ..

 

++ این هم بخشی از دف و تنبک و آواز خوانی مان در کنار همان پسرهای شاد :)

 

 

 

 

 

  • تاتیا

دلم می خواهد چشم انتظار کسی باشم



آن نقطه ی نورانی ِکوچک در بالای گوشی .. همان که آمدن پیامی جدید را به صاحب گوشی نوید میدهد .. آنجا غم انگیزترین نقطه ی نورانی ِدنیا میشود وقتی شما چشم به راه کسی هستید .




  • تاتیا

نترس عقل ات را به کار بگیر



- سلام ، خوبی ؟ میگما من امروز به شدت احساس بی سوادی می کنم .. شدتش به توان بی نهایته (استیکر گریه)

+ سلام . حالا چرا احساس بی سوادی ؟

- خب احساسه دیگه .. (استیکر گریه)

+ والا به قول اون عزیز : رسید دانشم بدانجا که دانستم نادانم 

- مرسی از دلداریت

+ ولی من جدی گفتم . به قول عبدالصمد : نترس عقل ات را به کار بگیر !

-( استیکر گریه )

+ حالا انقدر اشک نریز

-باشه (استیکر خنده)میشه یه کتاب بهم معرفی کنی که جرقه ای توی ذهنم روشن کنه ؟

+ خود ِ این تکست که فرستادی جرقه که هیچی، انفجار ذهنیه !




  • تاتیا

وقتی هیچ کاری از دستت برنمی آید .. هیچی ِ هیچی



کوه بودن همیشه خوب نیست .. گاهی کوه که باشی رفتار و حرف های انسانی زلزله ای می شود و ویرانت می کند .. گاهی باید دریا باشی که هر چقدر طوفانی ات کردند صبح روز ِ بعد پر از آرامشی بی نظیر باشی .


+ دوستی دارم که کوه است این روزها .. و کاش می شد که نباشد ! دوستی ویران شده از زلزله .. و منی که ناتوانم از دلداری اش .. این روزها دلم برای غمگین بودن یک دوست بد گرفته است .. بد !


  • تاتیا

جمع نبندید لطفا ..



نگاه جنسیتی برخی مردان علی الخصوص وقتهایی که همه ی زنان را با یک ویژگی خاص جمع می بندند گاهی به شدت آزار دهنده میشود .. مثلا وقتی از تو می پرسند فلان دختر (حالا چه دختر همسایه باشد چه مشهورترین دختر دنیا) زیباست ، مگرنه ؟ انتظار دارند تو حتما حرفشان را تایید کنی و بگویی خیلی .. که اگر بگویی ای بد نیست یا خوشگل است ولی نه خیلی زیاد ، سریع یک لبخند تمسخر آمیز مینشانند کنج لبشان ، چنان که گویی منتظر این لحظه و این حرف بوده اند !سپس بادی به غبغب می اندازند و می گویند : "زن ها همه شان این شکلی هستند هیچوقت طاقت دیدن زیبایی هم جنسان خودشان را ندارند !" و طوری این جمله را بیان می کنند که انگار نه انگار زیبایی یک چیز نسبی و سلیقه ای است و ممکن است برای یک شخص ، یکی زیبا بنظر برسد و برای شخص دیگر نا زیبا .. اصلا هم از خودشان نمیپرسند پس این همه زن که طرفدار نیکی کریمی هستند ، طرفدار انجلینا جولی ، نیکول کیدمن ، جوجو ، اسکارلت ، گوین استفانی .. این همه دختر که فکر میکنند گوگوش زیبایی اش بی نظیر است ، که هر روز چهره ی آرام مهناز افشار را می ستایند پس چه هستند ؟ مال کجا هستند ؟ کره ی مریخ ؟ 

حالا اگر به همین مردها بگویی مهرداد صدیقیان خیلی خوشگل و جذاب است جوری بهت نگاه میکنند انگار زشت ترین مرد کره ی زمین را انتخاب کرده ای . آن وقت اگر جمع ببندی و بگویی: "مردها اصلا طاقت دیدن جذابیت و زیبایی ِ مردان ِ دیگر را ندارند " ابروهایشان را می دهند بالا و خیلی مطمئن می گویند "نخیر حتما آن پسرهایی که نام برده ای واقعا خوشگل نبوده اند"




  • تاتیا

کسی که ...



کسی که بخاطرش

بشود از برین ترین بهشت ها هم چشم پوشید ..




  • تاتیا

سین مثل سفره


امروز تصمیم گرفتم کارت حافظه ی گوشی ام را پاک سازی کنم و فایل ها و عکس های اضافی را حذف .. که چشمم افتاد به چند تا عکس ! عکس های سفره ی هفت سین .. تعداد کمی از آن عکس هایی که توی این پست راجع بهشان با شما صحبت کرده بودم توی گوشی ام سیو و باقی مانده بودند . یادم است آن موقع آقای حباب از من خواست عکس ها را با بقیه به اشتراک بگذارم که نمیدانم چرا نشد . وقتی دیدم هنوز چندتاییش توی گوشی ام است با خوشحالی تصمیم گرفتم درخواستش را عملی کنم :)

برویم ادامه ...


  • تاتیا

بی بو



-  کف دست هر آدمی یه عطر و بویی داره که با مال بقیه متفاوته .. دقت کرده بودی تا حالا ؟

+  نه 


-  الان کف دستت رو بو کن ببین چه بویی میده 

+ بوی عرق



  • تاتیا

همین یک جمله ی کوتاه :خواهر ِ خوش تیپ ِ من




لحظه ی نابی بود .. از آن ها که هر چه میگذرد بیشتر به ناب بودنش پی میبری .. خالق آن لحظه برادرم بود با آن چشم های آبی ِتا بی نهایت مهربانش .. سرم را بالا گرفته بودم و به روبرو نگاه می کردم که خودش را به من رساند .. خودش را به من رساند و با نگاهش تا انتهایی ترین گوشه ی قلبم را برای پیدا کردن ِ ردپایی از غم ِ احتمالی کاوید .. غمی که نبود ، که من خدای ِ بوسیدن و کنار گذاشتنم .. ولی خب برادر برزگ ها همیشه نگران ِ خواهر کوچولوها هستند .. خودش را به من رساند و با نگاهش سراپایم را برانداز کرد و با لبخندی گفت :" خواهر ِ من .. خواهر ِخوش تیپ ِ من ".. با هم راه افتادیم ولی گویی دلش هنوز قرار نگرفته بود که دستش را گذاشت روی شانه هایم و به عمقِ تمام محبت های برادرانه ی دنیا دوباره گفت :  خواهر ِ خوش تیپ من .. بگذار دل شان بسوزد ..

همین قدر ناب !



  • تاتیا

کاش می شد دیدار اول را مومیایی کرد



نه که فکر کنید دلباخته اش بودم ها .. نه ! اما اولین باری که به طور جدی یک متن ِ عاشقانه ی واقعی نوشتم بعد از دیدن او بود .





  • تاتیا

آیکن "من دوست ندارم قالب را عوض کنم" :(



امروز فهمیدم قالب اینجا توی بخش نظراتش ایراد دارد. کسانی که توی کامنت ها آدرس ِوبشان را می گذارند، لینک ش برای خواننده نمایش داده نمی شود !!




  • تاتیا

همچو دل بستن آتش به پریشانی ِ باد



توی شهر دیگری بودم .. یک قرار ِ دوستانه با بچه ها. کنار عابر بانک ایستاده بودم. کارتی که به تازگی از بانک گرفته بودم توی کیفم بود موقع تحویل اما رمزش را حفظ نکرده بودم. همانطور هول هولکی نوشته بودم توی گوشی تا سر فرصت عوضش کنم و کاغذ ِ رمز را هم پرت کرده بودم. به پشت گرمی ِ کارت، پول ِ نقد کمی برداشته بودم که بابت کرایه دادم به راننده و حالا برای کرایه ی مسیر بعدی پول نداشتم. گوشی خاموش شده بود پس عملا کارت حکم یک تکه کاغذ پاره داشت. از بخت بد شماره ی هیچکدام از دوستانم را هم حفظ نبودم که بگویم بیایند دنبالم. مصیبت اصلی آن جایی بود که آدرس ِ محل قرار هم توی گوشی بود. در پیامکی که دوستم ارسال کرده بود و من سرسری نگاهی بهش انداخنه و فکر کرده بودم همینجا توی گوشی هست پس نیاز نیست روی کاغذ بنویسم. می بینید ؟ در آن لحظه همه چیز ِ من در آن گوشی ِ لعنتی خلاصه شده بود .. من مستاصل و درمانده زل زده بودم به آن تکه آهن ِ بی جان که تمام آن چه میخواستم توی مشت های خاموشش بود .


گاهی ما آدم ها تمام ِ زندگی مان را خلاصه میکنیم در یک شخص، یک عشق، یک شغل ... که با رفتنش , تمام شدنش , از دست دادنش .. که با خاموش شدن ِ ناگهانی اش .. می شویم مرغ سرکنده .. می شویم مستاصل و درمانده !


 



  • تاتیا

چشم هایش




در هر فیلم عاشقانه ی ایرانی حتی کشک ترین هایش یک بخش هایی وحود دارد که می شود - با دز ِکم یا زیاد- تحسینش کرد .. آن هم پلان هایی ست که عاشق و معشوق باید تمام احساسشان را برای بیننده رو کنند تا بیننده به میزان و عمق ِعشق آن ها پی ببرد .. آن هم در شرایطی که نه امکان بوسیدنی هست ، نه در آغوش کشیدنی و نه هیچ گونه لمس و تماسی .. مثل سریال های ترکیه ای نمی توانند زرت و زرت بپرند توی بغل هم و آب بینی شان را بالا بکشند ، برعکس تمام ِ آن چه در اختیار دارند تنها نگاه است و چشم ها و گهگاهی دیالوگ ! 




  • تاتیا

یک فنجان خواب لطفا



از آن شب ها که صبح نمی شود انگار 



  • تاتیا

مثل وقتی که یک خارجی به ایرانی ها میگوید تروریست



- اون دو تا پسر که اونجا وایسادند میبینی؟

+ آره

- دارند با هم عربی ِ غلیظ صحبت میکنند 

+ خب ؟

- خب نداره دیگه . از طرز حرف زدنشون معلومه داعشی اند !

+   -_-




  • تاتیا

الکی مثلا خیلی شاخم

 

این پیام از طرف آقای همکار در یک گروه تلگرامی ارسال شد :

 

((قابل توجه برادران متاهل گرامی))

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد!

‏عید می آید و اجناس، گران خواهد شد!

همسرت چند ورق لیست، به تو خواهد داد!

‏کل اعضای وجودت، نگران خواهدشد!

میزنی ساز مخالف، دو سه روزى، اما!

عاقبت هرچه که او گفت، همان خواهد شد!

‏پول را، با علف خرس، یکى میدانند!

فکر کردید که منطق، سرشان خواهد شد؟!

‏کل عیدى وحقوقت، به شبى خواهد رفت!

‏بر سر جیب بغل، فاتحه خوان باید شد!

 

 

بنده نیز بیکار ننشستم و فی البداهه در پاسخ شعرکی سرودن نمودم cheeky گفتم اینجا بنویسم تا شما هم فیضکی ببرید wink

 

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عید می آید و خانه بتکان خواهد شد !

این اتاق و آن اتاق , آشپزخانه و هال

همه اعضای وجودت نگران خواهد شد!

شوهرت بحر امورِ کاری ِ ساختگی

می شود جیم و به سوی ِ همدان خواهد شد!

شستن و روفتن و سابیدن

همه اش سهم ِ تو با قیمت جان خواهد شد!

لیک افسوس مخور ! وقت ِ خرید

همه ی دق ِ دلی ها فوران خواهد شد !

آن زمانست که آن مرد ِ چموش 

بر سر ِ جیب ِ بغل فاتحه خوان خواهد شد !

 

 * این شعر فقط برای شوخی و طنز گفته شده و ارزش دیگری ندارد !




 

  • تاتیا

ای بهترین هم نفس من




* هفته ای سه روز ؟ خسته میشی بنظرم

* چرا انقد باشگاه دوری نوشتی ؟ عوض یه ساعت سه ساعت از وقتت گرفته میشه

* در حال مکالمه با تلفن : آره تاتیا که از صبح تا ظهر نیست ، ظهرم که میره ایروبیک ، خیلی خسته میشه . 

* حالا مثلا برای چی میری اصلا ؟ تو که چاق نیستی ؟

* این همه رفتی بنظرم اصلا تغییری نکردی

* حالا این ترم که هیچی میخوای ترم بعد با من بیا روزی یه ساعت بریم قدم بزنیم ببین تاثیرش توی زیبایی اندامت چقدر بیشتره .


این ها حرف های جسته گریخته ی مامان بود که خیلی معمولی به نظر می رسید . اما برایم بولد شد وقتی که سرانجام گفت :

*میشه ترم بعد نری ؟ دلم برای پیاده روی های دو نفره مون تنگ شده آخه !




  • تاتیا

تلخینه

من برای آدم ِخوبی شدن تلاش می کنم اما برای دوست داشته شدن نه !

  • تاتیا

برایم بگو از قصه های مانده بر لبانت



عواقب برخی کارهای آدمی تنها به یک روز یا یک دوره ی کوتاه و مشخص ختم نمی شود .. مثلا یکی از عواقب سیگار کشیدن های بابا در آن سال ها این است که الان دارد یکی یکی دندان هایش را می کشد . امروز سیگاری در کار نیست ولی عواقبش همچنان هست و هست !


مثلا تو بیایی توی زندگی ام .. من بیایم توی زندگی ات و از عواقبش این باشد که نتوانی رهایم کنی .. که مجبور شوی برای همیشه مرا برای خودت نگه داری ..





  • تاتیا

هذیان نامه



توی خانه ی ما چاقوی میوه خوری فقط چاقوی میوه خوری نیست !! بلکه کارهای متعددی باهاش صورت میدهیم . آنقدر که می شود نامش را گذاشت چاقوی اچارفرانسه ای! برای نمونه باهاش بجز میوه سیب زمینی و پیاز هم پوست میکنیم .. گوشت خورد می کنیم .. پیچ سفت میکنیم .. پارچه و کاغذ و مقوا میبریم .. تخته تراش میدهیم .. مداد تیز می کنیم .. چیزی چسبیده باشد به دیوار با چاقوی میوه خوری می کنیم .. و خیلی کارهای دیگر .. ما استاد ِ خیلی کارهای دیگر کردن با یک وسیله ی نامرتبط هستیم و پدر آن وسیله را درمی آوریم اما ولش نمیکنیم و میگذاریم زیرِ درد کارهای دیگر کردن , بمیرد .

با آدم ها هم گاهی این شکلی برخورد می کنیم . استاد شکل دادن روابط مختلف و خیلی کارهای دیگر کردن  با آدم های نامرتبط هستیم ! همین !




  • تاتیا

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan