چهارشنبه سوری امسال برایم خاطره انگیز شد.شانس این را پیدا کردم همراه با یک گروه خیریه، از خانه سالمندان و معلولین ذهنی بازدید کنم.
قبل از بازدید از کم توانان ذهنی و جسمی به ما گفتند که حق عکس گرفتن نداریم و مهم تر از آن حق اشک ریختن..من اشک ریختم؟هرگز..حتی قطره ای..حقیقت این بود که اتفاقا میان آن دخترها با آن زیبایی های مسحور کننده ای که برخی هایشان داشتند به من خوش گذشت .. میان پسرهای باحال آن جا من کلی آواز خواندم و خندیدم .
آنجا زندگی جریان داشت .. شور و شوق جریان داشت .. آن جا همین که صدای دف و تنبک بلند شد همه شان پریدند وسط و رقصیدند و رقصیدند و رقصیدند.. آن جا در آن لحظات تنها چیزی که جایی نداشت، غم بود و اشک ..
+ امیدوارم در سال جدید در کنار تمام کمبودات و مشکلاتی که بی شک وجود خواهند داشت تنها چیزی که در زندگی تان جایی نداشته باشد غم باشد و اشک .. امیدوارم در سال جدید برای همه تان زندگی به زیباترین شکل ممکن جریان داشته باشد ..
++ این هم بخشی از دف و تنبک و آواز خوانی مان در کنار همان پسرهای شاد :)