یک کوچک ِ بزرگ



دیروز روی پروژه ام کار کرده ام .. کتاب خوانده ام .. ناهار درست کرده ام .. روی پروژه ام کار کرده ام .. خواهر زاده ام را برده ام مدرسه .. پیاده روی کرده ام .. روی پروژه کار کرده ام .. فیلم دیده ام .. دوش گرفته ام .. روی پروژه کار کرده ام .. به برادرم توی کار ترجمه یاری رسانده ام .. وبگردی کرده ام .. روی پروژه کار کرده ام .. و .....


همه ی این کارها در برابر ِ" شستن دستمال جیبی ِ پدرم" بی ارزش شدند .. 

+ کارهای کوچک ِ این مدلی به من کلی حس خوب می دهد .



  • تاتیا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan