چند بهار مانده تا تو ؟



چند بهار دیگر باید برای گرمی دست هات نقشه ببافم .. چند بهار دیگر باید برای دعواهای احتمالی و آشتی های بعدش خیال ببافم و طرح بریزم .. چند بهار دیگر باید هر شب سرم را بگذارم روی متکا بروم توی کانال های فلسفی ، مذهبی، اجتماعی .. چند بهار دیگر باید بروم توی گروه های سیاسی، بحث های سیاسی کنم و مطالب سیاسی فوروارد کنم ؟
به من بگو چند بهار دیگر مانده تا عاشق ات شوم .. و شعرهایم را بریزم توی خانه، توی کوچه، توی خیابان، که همه بگویند تاتیا حالش عجیب شده .. چند بهار دیگر مانده دستم را بکشم روی گوشی و برایت بنویسم

زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند
که چشمان تو استادند، استاد غزل خوانی


  • تاتیا
عشق اگر آن باشد که من دیدم 
انسان فوقعلاده میخواهد...
عشق آن است که تو دیده ای 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

یک مشت سکوت شکسته

حرف هایم ناتمام تر از تمام ساختمان های نیمه کاره ی شهر است

کفش هایت را درآور و آرام و بی صدا وارد شو ..
اینجا سکوت تنها با حرف دل شکسته می شود ، نه با صدای تق تق کفش ها !
.
.
.

instagram: tatiya277
دنبال کنندگان ۹ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
Designed By Erfan Powered by Bayan