۱۸ ارديبهشت ۹۵
چند بهار دیگر باید برای گرمی دست هات نقشه ببافم .. چند بهار دیگر باید برای دعواهای احتمالی و آشتی های بعدش خیال ببافم و طرح بریزم .. چند بهار دیگر باید هر شب سرم را بگذارم روی متکا بروم توی کانال های فلسفی ، مذهبی، اجتماعی .. چند بهار دیگر باید بروم توی گروه های سیاسی، بحث های سیاسی کنم و مطالب سیاسی فوروارد کنم ؟
به من بگو چند بهار دیگر مانده تا عاشق ات شوم .. و شعرهایم را بریزم توی خانه، توی کوچه، توی خیابان، که همه بگویند تاتیا حالش عجیب شده .. چند بهار دیگر مانده دستم را بکشم روی گوشی و برایت بنویسم
زبان عشق اگر مردم بلد بودند می دیدند
که چشمان تو استادند، استاد غزل خوانی