۲۹ آذر ۹۴
عکس غذاهایی که پخته بودم برایش ارسال کردم . نوشت :
+اومممم چه غذاهایی . ای ول . وای این دیس ِ چه گوگولیه .
- مامان که نیست من غذاها رو توی ظرفای خوشگل خوشگل میریزم
+ چقد خوشمزه بنظر می رسند کدبانو خانوم . حالا چرا توی ظرفای خوشگل خوشگل اونوقت ؟
- خب وقتی مامان غذا می پزه هر چی هم باشه باز خوشمزه ست نیازی به رنگ و لعاب دادن های اضافه نیست . اما خب من که نمی دونم مال من مزه اش به قدر کافی خوب هست یا نه ، اینه که خوشگلش می کنم که اگر بدمزه بود به چشم نیاد !
هیچی نگفت . خوابیدم . صبح که بیدار شدم دیدم نوشته :
+ میدونی داشتم به چی فکر می کردم ؟ به اینکه گمون می کنم من مامان ِ درون ندارم . دلیل اینکه انقد بیش از حد به خودم میرسم همینه ! انقدر آرایشای غلیظ می کنم همینه . من مامان درون ندارم که اطمینان داشته باشم به حد کافی خوبم بهمین خاطر با این چیزا سعی می کنم مطمئن بشم که خوب بنظر میرسم . غم انگیزه بنظرت؟